مقدمه:
رورها و شبها درون دلت مشغول کنکاش ذره ای عشق بودم
ولی خالی بودن دلت ار آنچه به دنبالش بودم بی رغبتم کرد برای ادامه ی واژه
"رندگی"..
بی میل به آیندهمینگرم, پیش رویم را . .
ولی جز خروار ها خاک چیزدیگری
نبود
روبرویم کپه ها خاک بود که سیاهی ذراتش میشکاند شیشه اشکم را
امــا شروع به چنگ ردن کپه های سر راهم کردم
تا بنگرم پیش رویم را. .
و برسم به آخرین خواسته دلم . .
ولی اکنون که در خاک چنگ میزنم .. خواســته دلم را گم میکنم درون خاک
های سرد و خاموش . . !
- آبی
- یارسفرکرده
- مهرتو...
- عصرما
- فصل تماشا
- آه بگذار
- دل تنگ مرا
- نگرانم...
- رمان برخاک احساس
- باید
پربیننده ترین مطالب
- فصل تماشا
- ره آوردسفر
- عصرما
- آرامش
- به من دل ببند
- آه بگذار
- سهم من
- ماهیت عشق
- خوشاتو
- مراترجیح بده